امام مهدی(عج)، خشونت یا رأفت؟
شاید شما نیز این سخن و به عبارتی این شبهه را شنیده باشید که آیا این که می گویند: وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کنند، مردمان بسیاری را می کشند؛ به گونه ای که سیل خون در زمین به راه می افتد و حتی انسان های به دنیا آمده از نسل قاتلان امام حسین علیه السلام را هم به عنوان انتقام خون آن حضرت به قتل می رساند، حقیقت دارد؟ آیا به راستی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با ظهور خود با مردمان این گونه رفتار می کند؟ اگر آری، پس چگونه است که می گویند امام با مردمان با رحمت و رأفت برخورد می کند؟ تناقض این دو مسئله چگونه حل می شود؟
باید توجه داشت که امام واسطه فیض خداوند است که به برکت وجود او برکات الهی شامل حال مردم می شود. زمین به برکت وجود آن ها نعمت های الهی مانند روییدنی ها و میوه ها و محصولاتش را در اختیار جهانیان قرار می دهد و آسمان، باران و سایر روزی ها را بر آن ها نازل می کند و اگر لحظه ای وجود امام از نظام آفرینش حذف شود، زمین اهل خود را هلاک می سازد.
روایات دروغین و محمدبن علی الکوفی
تعداد این روایات به بیش از پنجاه مورد می رسد. از این تعداد، سند نزدیک به سی مورد از آن ها به شخصی به نام محمدبن علی الکوفی می رسد که فردی بدنام و دروغ گو است و تمام علمای رجال بر بی اعتباری روایات او حکم کرده اند. این شخص، در زمان امام حسن عسگری (علیه السلام) می زیسته و از معاصران جناب فضل بن شاذان بوده است.
فضل بن شاذان از اعاظم روات و بزرگان شیعه است که هیچ شکی در جلالت و قدر و منزلت وی وجود ندارد، تا جایی که امام عسکری (علیه السلام) در مدح و توصیف او می فرماید:
انی أغلط اهل الخراسان لمکان الفضل.
به خاطر آن که فضل، خراسانی است، من آرزو داشتم که از اهل خراسان می بودم.
حال، فضل بن شاذان در وصف محمد بن علی کوفی می گوید: «رجل کذاب؛ مردی بسیار دروغ گوست.
و در جایی دیگر اظهار داشته است:
(کدت أقنت علیه؛ نزدیک بود در قنوت نماز لعن و نفرینش کنم).
اکنون به چند نمونه از این دست روایات اشاره می کنیم:
روایت نخست: روایتی است که بیش از یک صفحه از بحارالانوار را به خود اختصاص داده است، در این روایت آمده است:
حضرت مهدی(علیه السلام) پس از ظهور، عده ای از مسلمانان را مورد تعقیب قرار می دهد، آنان نیز فرار کرده به نصارای روم پناه می برند. نصارا به آنان می گویند اگر می خواهید به شما پناه دهیم، باید صلیب برگردن بیاویزید و مسیحی شوید. این گروه نیز از ترس امام زمان مسیحی می شوند. حضرت این مسلمان های فراری را از چنگ نصرانی ها بیرون می آورد، مردان آن ها را می کشد و شکم زنان باردار آن ها را پاره می کند؛ «فیقتل الرجال و یبقر بطون الحبالی.
باید دانست که امام زمان(علیه السلام)، دارای مقام امامت است و بهتر از هر کسی احکام اسلام را می داند.
در دین اسلام اگر زن بارداری مرتکب جنایتی گردد و حد بر او واجب شود، به عنوان مثال اگر زنا دهد و چهار شاهد عادل بر زنا دادن او شهادت دهند و بنا شد که او را حد بزنند، مادامی که این زن باردار است جاری کردن حد بر او حرام است؛ باید صبر کنند تا فارغ شود و بعد حد را بر او جاری سازند. با این همه، آیا حضرت ولی عصر(عج) شکم زن باردار را پاره می کنند؟! آیا این روایت جعل و دروغ نیست؟
روایت دوم: در بحارالانوار، از کتاب غیبة نعمانی به این سند ذکر شده:
عن علی بن الحسین (علیه السلام) عن محمد العطار عن محمدبن الحسن الرازی (مجهول الهویه) عن محمدبن علی الکوفی عین البزنطی عن ابن بکیر عن ابیه عن زراره عن ابی جعفر (علیه السلام): «أیسیر (الحجة) بسیرة النبی (صلی الله علیه واله)؟» فقال: هیهات أن رسول الله سار فی امته باللین و الغائب یسیر بالقتل.
آیا امام مهدی (علیه السلام) بر طبق روش رسول خدا(صلی الله علیه واله) عمل خواهد کرد؟ فرمود: هرگز، رسول خدا (صلی الله علیه واله) با نرمی با امتش رفتار کرد، درصورتی که امام مهدی(علیه السلام) از روش قتل و کشتار استفاده خواهد کرد.
این روایت علاوه بر ان که ضعف سند دارد با روایات صحیحه ای که درباره ی شباهت رفتار امام عصر(علیه السلام) با رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) وجود دارد در تعارض است.
روایت سوم: «عن محمدبن علی الکوفی عن الکوفی عن البزنطی عن العلاء». در این سند مغیرة بن سعید نیز آمده که حضرت صادق(علیه السلام) در مورد او فرموده است:
لعن الله المغیرة بن سعید أنه دس فی أحادیث أبی کثیرا.
خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را همانا که او در روایات پدرم بسیار دست می برد (آن ها را تغییر می داد).
در این روایت همانند روایات قبلی، باز مسئله کشتار مطرح شده است. و این سخن را به امام نسبت می دهند که: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول:
لو یعلم الناس ما یصنع الغائب اذا خرج لأحب أکثرهم أن لایروه مما یقتل الناس.
اگر مردم می دانستند مهدی(علیه السلام)پس از ظهور چه می کند بیش تر آن ها دوست نداشتند او را ملاقات کنند به دلیل کشتار مردم توسط او.
چنین سخنی از طرف یک آدم دروغ گو به امام معصوم نسبت داده شده و به هیچ وجه قابل پذیرش نیست؛ چرا که انسان عاقل اگر سخن انسان دروغ گو را مبنی بر شراب خواری فلان مؤمن بشنود باور نخواهد کرد و به خود اجازه نقل این سخن را نخواهد داد چه برسد در مورد امام معصوم. در دنباله این روایت چنین آمده است که:
یقول کثیر من الناس لیس هذا من آل النبی لوکان لرحم.
آن قدر کشتار می کند که مردم می گویند، او از آل پیامبر(ص) نیست؛ چرا که اگر از آل پیامبر بود رحیم و مهربان بودو کشتار به راه نمی انداخت.
روایت چهارم: عن محمدبن علی الکوفی عن البزنطی عن عاصم بن حمید الحناف عن أبی بصیر قال أبو جعفر (علیه السلام)
(لیس شأنه الا بالسیف لا یستتیب أحدا؛ سرو کار مهدی جز با شمشیر نیست و توبه ی کسی را نمی پذیرد).
آیا این شبیه سیره ی رسول الله (صلی الله علیه واله) است؟
نکته مهم این است که محمد بن علی کذاب روایات خود را نوعا به افراد ثقه نسبت می داده تا روایاتش صحیح جلوه کند؛ همان طور که در اینجا نام حناف در سلسله سند آمده که او از ثقات است.
روایت پنجم: عن البطائنی عن أبی بصیر عن أبی عبدالله (علیه السلام)، می گوید: از امام پرسیدم: مهدی کی ظهور می کند؟ فقال: ما تستعجلون بخروج الغائب فوالله ما هو الا السیف و الموت تحت ظل السیف.
چرا برای ظهور غایب (امام زمان) عجله می کنید، به خدا قسم او فقط با شمشیر سروکار دارد و قتل و کشتار.
روایت ششم: از علی بن ابی حمزه ی بطائنی شیخ الواقفیه که قائل به خاتمیت امامت به موسی بن جعفر (علیه السلام) است؛ او می گوید ایشان «امام موسی بن جعفر (علیه السلام)» امام غایب است و اصلا قائل به امام دوازدهم نیست. در روایتی از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که پس از دفن این شخص فرمود: نکیر و منکر عمودی از آتش بر او زدند که: «امتلأ قبره نارا الی یوم القیامة» الان حدود هزار و دویست سال است که در قبرش می سوزد. به هر حال روایت این است؛ عن ابن أبی بطائنی عن أبیه عن أبی بصیر عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال:
اذا خرج الغائب لم یکن بینه و بین العرب و قریش الا السیف ما یأخذ منها الا السیف.
چون آن غایب بیاید، میان او و قریش شمشیر حاکم است و بس و از قریش غیر از شمشیر چیزی دریافت نمی کند.
این ها تنها چند نمونه از روایاتی است که در این زمینه وارد شده است.
صرف نظر از محمدبن علی کوفی، عده ای از روایان دیگر این روایات نیز به هیچ وجه مورد اعتبار نبوده و روایاتشان قابل پذیرش نیست.
وگفتن این نکته حائز اهمیت است که امام زمان(عج) پس از ظهور، هرگز خود آغاز کننده جنگی نخواهد بود؛ بلکه جنگ و خونریزی عظیمی که مطرح می شود، قبل از ظهور و به دست سران حکومت های ظالم و استکباری به وجود می آید. هر چند امام در نتیجه عناد اهل باطل مجبور به مبارزه قهرآمیز با آن ها می شود، اما ابتدا با حکمت و موعظه نیکو آنان را به پذیرش حق دعوت می کند و از مقابله با خود برحذر می دارد. آن گاه نیز که به جنگ می پردازد، تنها با طغیانگران و سرکشان به مبارزه می پردازد تا دست از عناد بردارند و از هرگونه تعدی و ستم به دیگران خودداری کنند که این، همان روشی است که همه انبیای الهی آن را به کار بسته اند؛ بدون اینکه کوچک ترین صدمه ای به انسان های بی گناه و مستضعف وارد شود.
================
================
نگاهی به پرچم های سیاه پنج گانه در روایات
نصرمن الله و فتح قریب و بشر المومنین
با سلام و درود بر همه عزیزان
یکی از نشانه ها و تحولات مهم عصر ظهور ، حرکت پرچم های سیاه می باشند که به طور قابل ملاحظه ای مورد توجه محققین آخرالزمان و منتظران ظهور در جای جای سرزمین های اسلامی قرار دارد ، بیشتر توصیفات روایات در مورد این پرچم ها حالت تمجیدی و حمایتی داشته و مسلمانان عصر ظهور را به یاری این پرچم های فرا می خواند ، هرچند برخی روایات نیز به تقبیح آنها و لزوم کناره گیری و برحذر بودن از این پرچم ها فرمان می دهد.
در این مقاله در ابتدا با ذکر اکثر روایات وارده در باب پرچم های سیاه ، حقایقی که پیرامون آنها از لسان روایات وارد شده را مرور کرده و در ادامه احتمال ارتباط شگفت انگیز پرچمی که در آغاز حرکت سیدخراسانی برافراشته خواهد شد با پرچم اسرارآمیز امام مهدی(عج) را خواهیم دید. همچنین انواع پرچم های سیاه ذكر شده در روایات شریف را مورد بررسی قرار داده و خواهیم دید كه ائمه اطهار(ع) با احادیث شریف علاوه بر بشارت برافراشته شدن پرچم های سیاه سپاه سیدخراسانی از برافراشته شدن پرچم های القاعده و طالبان در افغانستان و عراق خبر داده و آن را مذمت كرده و لعن فرموده اند.
بخشی از روایات پرچم های سیاه در مجموعه روایات عصر ظهور :
1- وقتى كه دیدید از طرف مشرق بیرقهاى سیاهى نمایان شد فارس را اكرام كنید، زیرا كه دولت ما در میان آنها است. ملاحم و الفتن ص 16
2- وقتى كه بیرقهاى سیاه خارج شوند اول آنها فتنه و وسط آنها ضلالت و گمراهى و آخر آنها كفر خواهد بود. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 47 ص: 21
3- وقتى كه بیرقهاى سیاهى از طرف مشرق بیاید و بیرقهاى زردى از طرف مغرب بیاید تا در وسط شهر شام یعنى دمشق با یك دیگر ملاقات نمایند موقع بلاء خواهد بود.
ملاحم و الفتن ص 70
4- سفیانى داخل كوفه خواهد شد و سه روز اهل كوفه را اسیر میكند و شصت هزار از اهل كوفه را خواهد كشت و (18) شب در كوفه اقامت مینماید كه اموال آنها را تقسیم كند، تا اینكه بیرقهاى سیاهى (براى اخذ بیعت) بسوى مهدى علیه السّلام روانه میكند فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 91 ص: 34
5-در آن وقت لشكرى با پرچم هدایت بیرون آمده لشكر سفیانى را دنبال میكنند تا بآنها میرسند و تمام آنها را بقتل میرسانند. بطورى كه یك نفر از آنها را باقى نمیگذارند كه خبرى از آنها ببرد! و اسیران و آنچه بغارت بردهاند، از آنها میگیرند.
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 954
6- بیرق سیاهى از بنى عباس خروج میكند آنگاه از خراسان بیرقهاى سیاهى خروج میكنند كه كلاه آنها سیاه و لباسشان سفید خواهد بود. جلو آنها مردى از (بنى) تمیم است كه آن را شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب میگویند، اصحاب سفیانى را شكست میدهد تا اینكه وارد بیت المقدس شود و سلطنت آن را براى مهدى علیه السّلام مسخر نماید و سیصد نفر از شام بسوى او حاضر خواهند شد. بین خروج آن و بین اینكه تسلیم امر مهدى علیه السّلام شود هفتاد و دو ماه خواهد بود.
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 92 ص: 35
7- رسول خدا(ص) : ما اهل بیتى هستیم كه خدا آخرت را براى ما خواسته است و این اهل بیت من بعد از من دچار بلاء شده و (از حقوق خود) محروم خواهند شد تا اینكه عده اى كه بیرقهاى سیاهى دارند از طرف مشرق می آیند و دو مرتبه یا سه مرتبه حق خود را طلب میكنند و حق را بآنها نمیدهند تا اینكه جنگ كنند و غالب شوند، آنگاه حق آنها را بآنها میدهند ولى قبول نمیكنند و حق را بمردى از اهل بیت من رد میكنند و او زمین را پر از عدل میكند بعد از آنكه از ظلم پر شده باشد هر كدام از شما آن را درك كردید باید خود را بآن برسانید و لو اینكه با دست و سینه خود از روى برف بروید زیرا كه او مهدى علیه السّلام است.
غیبت نعمانی ص 145 ، الحاوی للفتاوی ج 2 ص 127 ، الامام المهدی ص 67 و 296 و ...
8- موقعى كه دیدید بیرقهاى سیاه از طرف خراسان خارج شدند خود را بآنها برسانید و لو اینكه با دست و سینه از روى برف بروید چون كه مهدى خلیفه خدا در میان آنها است.
بشارة الاسلام ص 290 ، الزام الناصب ص 253 ، منتخب الاثر ص 304 و ...
9- رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله یاد بلائى كرد كه دچار اهل بیتش میشود تا اینكه خدا مردى را با بیرق سیاه از طرف مشرق بفرستد كسى كه آن بیرق را یارى كند خدا او را یارى میكند و كسى كه نصرت آن را ترك كند خدا نصرتش را ترك میكند، بعدا میآیند نزد مردى كه نامش نام من است و او را سرپرست خود میكنند و خدا او را یارى و تأیید مینماید
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 100ص: 38
10- مرد كوسه یا کم ریش ، گندم گون و متوسط القامتى كه شعیب ابن صالح نام دارد و غلام بنى تمیم است با چهار هزار نفر كه لباسشان سفید، بیرقهاشان سیاه است از شهر رى خروج میكند، او مقدمه (خروج) مهدى علیه السّلام است، با كسى ملاقات نمیكند مگر اینكه آن را خواهد كشت.
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 95 - ص: 36
11- و پرچمهائى بدون علامت كه نه از پنبه و نه كتان و نه حریر است از مشرق زمین میایند در سر نیزه هاى آنها مهر سید اكبر زده شده قائد آنها مردى از خاندان پیغمبر است آن پرچمها در شرق پدید می آید و بوى آن مانند مشك معطر بغرب میرسد. ترس و رعب آنها یكماه پیش از آمدنشان همه جا در دل مردم قرار میگیرد، آنگاه در كوفه فرود میایند و اولاد ابو طالب بخونخواهى پدران خود قیام میكنند در آن گیر و دار ناگهان لشكر یمنى و خراسانى مانند دو اسبى كه مسابقه میدهند از راه میرسند
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 1060
الزام الناصب – جلددوم- چاپ بیروت . الغصن الثامن - الآیة الثانیة عشرة - ص 120
بحار الأنوار، ج 52، ص 274، ب 25، ح 167.
12- وقتى كه مردى شهر شام را گرفت و مرد دیگرى مصر را مسخر كرد و با یك دیگر جنگ كردند و اهل شام، اهل مصر را اسیر نمودند و مردى از طرف مشرق با بیرقهاى سیاه كوچكى بسوى صاحب شام آمد آن مرد مطیع مهدى علیه السّلام خواهد شد فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 99 - ص: 36
13- جابر از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام روایت كرده كه فرمود: جوانى از بنى هاشم كه خالى در كف دست راست خود دارد با بیرقهاى سیاهى از طرف خراسان خروج میكند كه شعیب بن صالح در جلو او خواهد بود و با اصحاب سفیانى جنگ كرده آنها را شكست میدهد
عقدالدرر ص 128 ، الحاوی ج 2 ص 68 ، ملاحم ابن طاووس ص 53
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 36
14- امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: «سفیانی و صاحبان پرچمهای سیاه با یكدیگر روبرو میشوند در حالی كه میان آنان جوانی از بنیهاشم است كه در كف دست راستش، خال سیاهی است و در پیشاپیش لشكریان او، شخصی از قبیلة بنی تمیم به نام شعیب بن صالح قرار دارد».
ابن حماد، فتن، ص 86.
15- جابر از امام باقر (ع)روایت می کند: جوانی از بنی هاشم از خراسان با پرچم های سیاه قیام می کند که در کف دست راست او خالی(خللی)است و پیشاپیش او مردی بنام شعیب بن صالح است که با لشکریان سفیانی می جنگد و آنها را شکست میدهد.
الملاحم و الفتن باب97 ص52
ابن حماد/84
به نقل از آن ، عقد الدرر /128 ، الحاوى 2/68 و ملاحم ابن طاووس /53 .
به نقل از ابن حماد ، الحاوى 2/69 وجمع الجوامع 2/103 .
ابن حماد 1/314
16- هنگامی كه سپاه سفیانی به سوی كوفه عزیمت می كند ، سفیانی گروهی را به جستجوی اهل خراسان می فرستد ، كه برای یاری حضرت مهدی(عج) خروج كرده اند ، سپاه سفیانی با سپاه سید هاشمی(سیدخراسانی) كه پرچم های سیاهی دارند و پرچمدارش شعیب بن صالح است در دروازه اصطخر روبرو می شود .... ابن حماد ص86، الملاحم و الفتن ص 51 ، بشاره الاسلام ص 184 و ...
17- پرچم های سیاهی برای نبرد با سفیانی به حركت درمی آید كه در میان آنها جوانی از بنی هاشم هست كه صورتش چون قرص قمر است و در دست راستش خالی(خللی) هست ، در پیشاپیش این سپاه شعیب بن صالح تمیمی است كه كلاههای سپاهیانش سیاه است و جامه هایشان سفید. سپاه سفیانی را شكست می دهند و به سوی غرب پیش می روند و زمینه را برای حضرت مهدی فراهم می كنند ، فاصله بین خروج او تا تقدیم امور به حضرت مهدی(عج) هفتاد و دو ماه می باشد. الملاحم و الفتن ص 41 ، بشاره الاسلام ص 185
18- پرچمهاى سیاه از مشرق بطرف حیره می آیند. و شكافى در نهر فرات پدید می آید و آب آن كوچه هاى كوفه را فرا میگیرد
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 991
19) - آنگاه این مرد تمیمی – كه خداوند بر سرزمینش باران رحمت فروریزد – با پرچم سیاه مهدوی با نصرت الهی و دعوت حقه پیش می تازد تا به محضر حضرت مهدی برسد و دست بیعت بدهد.
الملاحم و الفتن ص 112 و 41
20)- هنگامی كه پرچم های سیاه به حركت درآمدند ، بر زمین بچسبید و دست و پای خود را تكان مدهید ، تا گروهی خروج كنند كه هیچ مورد اعتنا نیستند.
ملاحم و الفتن ص 28
21)- پرچم هاى سیاه از خراسان مى آید و یاران مهدى به بیت المقدس وارد مى شوند القول المختصر 34
22)- پرچم های سیاهی از خراسان به اهتزار درمی آید كه چیزی نمی تواند از پیشروی آنها جلوگیری كند تا اینكه در ایلیاء(بیت المقدس) فرود آید و استقرار یابد.
الحاوی للفتاوی ج 2 ص 127 – الملاحم واللفتن ص 43
23)- براى ما اهل بیت بیرقهاى سیاهى خواهد بود كه ردّ نمیشوند تا اینكه از خراسان بیرقهاى سیاهى چون شب تاریك خروج كنند و در اول آن بیرقها نصرت و در وسط آنها لعنت و در آخر آنان كفر خواهد بود،
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 114- باب 38
24)- بنى امیّه هشتاد و هفت یا نه سال سلطنت میكنند بعد از آن خدا سلطنت آنها را بوسیله بیرقهائى سیاه كه از طرف مشرق می آیند ریشه كن میكند، آنگاه آن بیرقهاى سیاه بر قرارند تا اینكه بلاى آنها بهر مؤمنى برسد، سپس خدا آن بلاء را بوسیله آل محمّد صلى اللَّه علیه و آله بر طرف میكند. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 112 – باب 34
25)- ... و بیرقهاى سیاه در كوفه وارد میشوند و لشكرهائى براى بیعت با مهدى علیه السّلام باطراف عالم میفرستند، فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 48 – باب 109
26 )- سعید بن مسیب از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله روایت كرده است كه فرمود:
بیرقهاى سیاهى از طرف مشرق خروج میكند و تا آن موقعى كه خدا بخواهد خواهند بود بعد از آن بیرقهاى كوچك سیاهى از طرف مشرق خروج میكنند و با مردى از فرزندان أبى سفیان و یارانش جنگ میكنند و مطیع مهدى علیه السّلام میشوند.
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 38 – باب 102
27)- عمرو بن مرّه جهنى میگوید: بیرق سیاهى از خراسان خروج میكند تا اینكه مال سوارى خود را باین درخت زیتونى كه مكان آن در زمین بایر ما است میبندد.
راوى گوید: گفتیم: ما درخت زیتونى در اینجا نمیبینم؟ گفت:
تا موقعى كه افراد آن بیرق وارد اینجا شوند آن درخت بوجود می آید.
عبد الرحمن بن قار گوید: اهل دومین بیرق سیاهى بر بیرق اول خروج میكنند (مال سوارى خود را) بآن (درخت) میبندند موقعى كه وارد شدند خارجى بآنها خروج میكند، از اهل بیرق اول، كسى نیست مگر اینكه پنهان می شود و آنها را (اهل بیرق اول را) شكست میدهد.
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص: 37 – (باب 101)
28)- محمّد بن حنفیه میگوید: بیرق سیاهى از بنى عباس خروج میكند آنگاه از خراسان بیرقهاى سیاهى خروج میكنند كه كلاه (صاحب) آنها سیاه و لباسشان سفید خواهد بود. جلو آنها مردى از (بنى) تمیم است كه آن راشعیب بن صالح یا صالح بن شعیب میگویند، اصحاب سفیانى را شكست میدهد تا اینكه وارد بیت المقدس شود و سلطنت آن را براى مهدى علیه السّلام مسخر نماید و سیصد نفر از شام بسوى او حاضر خواهند شد. بین خروج آن و بین اینكه تسلیم امر مهدى علیه السّلام شود هفتاد و دو ماه خواهد بود. فتنه و آشوبهاى آخر الزمان،باب 92 ص: 35
29)- ......سفیانى سپاهى به كوفه گسیل دارد كه هفتاد هزار نفر شمار ایشان باشد پس ایشان مردم كوفه را بكشند و به دار آویزند و اسیر كنند، در كشاكشى این چنین كه بر ایشان واقع شده، ناگاه پرچمهائى از جانب خراسان پدیدار شود و پرچمداران منزلها را با سرعت بسیار بپیمایند و با آنان چند تن از اصحاب قائم همراه باشند. غیبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 392
30)- هم در آن كتاب از فضیل بن یسار از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت كرده كه بوى فرمود: گنجى در طالقان هست كه از طلا و نقره نیست، و پرچمى است كه از روزى كه آن را پیچیده اند برافراشته نشده است و مردانى هستند كه دلهاى آنها مانند پاره هاى آهن است شكى در ایمان بخدا در آن راه نیافته و در طریق ایمان از سنگ محكمتر است اگر آنها را وادارند كه كوهها را از جاى بكنند، از جای
كنده و از میان برمیدارند
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 1117
31)- سعید بن مسیب از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله روایت كرده است كه فرمود:
بیرقهاى سیاهى از طرف مشرق خروج میكند و تا آن موقعى كه خدا بخواهد خواهند بود بعد از آن بیرقهاى كوچك سیاهى از طرف مشرق خروج میكنند و با مردى از فرزندان أبى سفیان و یارانش جنگ میكنند و مطیع مهدى علیه السّلام میشوند.
فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، باب 102ص: 38
32)- موقعى كه دیدید بیرقهاى سیاه از طرف خراسان خارج شدند خود را بآنها برسانید و لو اینكه با دست و سینه از روى برف بروید چون كه مهدى خلیفه خدا در میان آنها است.
ملاحم و الفتنه ص 42 ، كشف الغمه ج 3 ص 262 ، الزام الناصب ص 100
33)- پرچم قائم(عج) همان پرچم پیغمبر است
عبد اللَّه بن سنان روایت نموده كه امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: پرچم قائم همان پرچم رسول خداست كه جبرئیل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در میدان جنگ باهتزاز درآورد.
آنگاه جبرئیل عرض كرد: اى محمد بخدا قسم؛ این پرچم از پنبه و كتان و ابریشم و حریر نیست. عرض كردم: پس از چیست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پیغمبر در جنگ آن را برافراشت سپس پیچید و بدست على علیه السّلام داد و پیوسته نزد آن حضرت بود تا اینكه در روز جنگ جمل حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را
پیروز گردانید. آنگاه على علیه السّلام آن را پیچید و همیشه نزد ما بوده و هست و دیگر هیچ كس آن را نمىگشاید تا اینكه قائم ما قیام كند.
وقتى قائم قیام نمود آن را باهتزاز در مىآورد و هر كس در شرق و غرب عالم باشد آن را مىبیند. رعب و ترس وى یكماه زودتر از پیش روى و چپ و راست او رفته در دلها جاى مىگیرد، آنگاه گفت: اى محمد! او بخونخواهى پدرانش قیام مىكند و سخت خشمگین است و از اینكه خداوند بر این خلق غضب نموده متأسف مىباشد.
او پیراهن پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را كه در جنگ احد پوشیده بود به تن دارد و عمامه و زره پیغمبر را كه بقامت وى رساست می پوشد، و ذو الفقار شمشیر پیغمبر را هم در دست دارد، سپس شمشیر می كشد و هشت ماه از كشته بی دینان پشته ها می سازد.
مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص: 1128
34)- پرچم های سیاه كوچكی به اهتزار درمی آیند ، كه با مردی از اولاد ابوسفیان نبرد می كنند و برای اطاعت از مهدی زمینه سازی می كنند ، در پیشاپیش این پرچم ها ، مردی بنام " تمیم بن صالح " حركت می كند. بشاره الاسلام ص 212 و 184 ، المهدی ص 190
35)- هنگامی كه پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ، ولو با سینه خیز رفتن بر روی برفها باشد ، كه صاحبان آن پرچم ها طرفداران حق هستند ،آنها حق را مطالبه می كنند ، به آنها داده نمی شود ، نبرد می كنند و پیروز می شوند ، آنچه می خواستند به آنها داده نمی شود .....
غیبت شیخ طوسی ص 262 ، الملاحم و الفتن ص 27 ، بشاره الاسلام ص 107
پرچم
پرچم یا درفش نماد یك گروه ، سازمان یا كشور است كه بر روی پارچه یا كاغذ طراحی می شود.
جنس پرچم علاوه بر پارچه می تواند ، كاغذ نیز باشد - منبع ویكی پدیا
پرچم، از قدیم الایام سمبل اتحاد و تمایز در جنگها به شمار می رفته و همواره حائز اهمیت بوده است. پس از ظهور اسلام نیز، پرچم ماهیت خود را از دست نداد و ارزش و منزلت خود را حفظ کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره پرچم و اهمیت حفظ آن توسط سربازان اسلام می فرماید: « هرگز پرچمتان را از جای خودش حرکت نداده و دور آن را خالی نکنید و آن را جز به دست شجاعانتان نسپارید»
پر واضح است که پرچم، به دلیل اینکه نماد همبستگی لشکر بوده ، یکی از اهداف دشمن برای از بین بردن پرچم دار و به زمین انداختن پرچم برای تضعیف روحیه جنگاوری لشکر مقابل به شمار می رفته است. از این رو ، امیرالمؤمنین علیه السلام دستور به محافظت بیشتر از آن فرموده اند.
از سیره عملی بزرگان دین نیز فهمیده می شود که نسبت به پرچم و پرچم داری توجه فراوانی داشته اند.
در عصر ظهور نیز روایات شریف از پرچم های زیادی صحبت كرده اند ، از پرچم سرخ رنگ سفیانی تا پرچم زرد رنگ اهل مغرب و پرچم های سیاه خراسان و مشرق زمین تا پرچم اسرارآمیز امام مهدی(عج) ، بررسی روایات شریف از وجود رابطه و شباهتی عجیب میان پرچم اسرارآمیز امام زمان(عج) و پرچم های سیاه خراسان دارد كه ما با توجه به احادیث شریف در این زمینه ، سعی در كشف این حقیقت داریم.
انواع پرچم های سیاه در روایات عصر ظهور
در مجموعه روایات حداقل 5 نوع پرچم سیاه را می توان در نظر گرفت:
1- پرچم های سیاه عمومی قیام مردم مشرق زمین(در ابتدای قیام)
2- پرچم های سیاه اختصاصی قیام مردم مشرق زمین(در انتهای قیام و هنگام حركت به سمت عراق)
3- پرچم های سیاهی از مشرق زمین که مورد لعن قرار دارند
4- پرچم های سیاه بنی عباس در اواخر حکومت امویان
5- پرچم های سیاهی در سرزمین حجاز
--------------------------------------
http://u313.ir/articles/item/1171-1392-10-21-10-15-28.html
------------------------------------------طبقه بندی: علائم و نشانه های ظهور،
شاید آن روز
دست هاي انتظارم به آسمان رسيده
عزيزترين عزيز جان و دلم؛
هواي عاطفه دنيا ابري است،
دلم گرفتارتنگ غروب است؛
همواره به چشم هايم التماس مي كنم كه تا تورا نديده،كم سو نشود؛
خودم راپيوسته به دامان خواهش دست هايم مي اندازم
كه روزي هزار بار نام تو رادر مركز قلبم با خط درشت بنويسد.
همه روزه منّت زبانم را مي كشم كه همواره تورا زمزمه كند.
هيچ شاعري نيست كه بتواند خوبي هاي تو را در غزل،
جاودانه كند يا عشق خودش را به تو،در قالب قصيده اي رسيده و ناب،
به بازار عاشقان روانه كنند.
اي محبوب روزهاي آفتابين دنيا؛ اي معشوق همه ما؛
اي زيبا ترين چهره آفرينش؛
بگو گيسوان شب هاي تار فراق، سرشاخه هاي بلند باغ وجود تورارهاكنند.
بگوآفتاب در برابرت زانوبزند؛
بگو آسمان،جبهه ساي همه آدينه هايي شودكه
گمان مي برد تو آن ها را آبي تر و نوراني تر خواهي كرد.
نازنين؛
نيازما را ببين.
قلب هاي مجروح گنجشك هاي زمين،فريادرس زمان رامي طلبند وهمه آسماني ها،
روي ماه تو راازدورمي بوسند.
پيراهن انديشه من به يمن و بركت نام تو،سپيد مانده است.
دلم هواي پريدن به كوي تورا دارد.
دست هاي انتظارم به آسمان رسيده.
همه مردم ديار من سينه چاك رويت خورشيدند.
همه از جان ودل،تو را مي جويند.
همه نام مقدس تو را زمزمه مي كنند.
همه خويشتن را فدايي گام خاي تو مي دانند.
اي گل اندام؛دامان حوصله من چقدر كوتاه است،
اي كاش رداي گلباران نوازش كلام تو را بر دوش گوش وهوش خويش ببينم.
اي كاش سروشي در گوش جانم نغمه پردازي كندكه؛
((هان و هان؛خود را به گامهاي محبوب برسان))
اي معشوق عارفان؛
اي يوسف عاشقان؛
اي اميد دار وديارمان؛
شكوفه هاي انتظارما را بشكوفان ودر اين دنياي پرطوفان،
ساحل دست هاي مهربانت را به ما برسان.
برچسبها: دست هاي انتظارم به آسمان رسيده
کاهش 50 درصدی "آلزایمر" با فعالیتی ساده

فرادید| نتایج پژوهش جدید نشان میدهد که تحرک میتواند احتمال ابتلای فرد به بیماری آلزایمر را به شکل قابل توجهی کم کند.
به گزارش فرادید به نقل از پریونشن، مطالعهی منتشر شده در ژورنال آلزایمر نشان میدهد که فعالیتهای فیزیکی مانند پیاده روی، تمرینات هوازی و حتی باغبانی میتواند احتمال ابتلا به آلزایمر را تا 50 درصد کم کند. این دسته از فعالیتها همچنین حجم مغز را بیشتر میکنند.
پژوهشگران بر روی 876 نفر و در یک بازه 30 ساله تحقیق و بررسی انجام دادند. آنها چندین مرتبه تست حافظه از بیمارانی گرفتند که میانگین سن آنها 78 سال بود. همچنین از افراد شرکت کننده خواسته شده بود تا فعالیتهای جسمانی خود را مرتب گزارش دهند. نتایج این مطالعه طولی نشان میدهد که حتی کمی افزایش در میزان فعالیتهای جسمانی در طول روز میتواند به شکل چشمگیری موجب کاهش احتمال ابتلای فرد به آلزایمر شود.
سیروس راجی، نگارنده اصلی مقاله، میگوید: «این اولین مطالعهای است که در آن پژوهشگران توانستهاند در ابعاد بالا، مزایای احتمالیِ انواع فعالیتهای جسمانی را با کاهش احتمال ابتلا به آلزایمر و همچنین با توجه به حجم مغز اندازه گیری کنند.»
در مقاله این گروه از پژوهشگران آمده که انجام کارهای عادی در حد باغبانی میتواند در کاهش احتمال ابتلا به آلزایمر بسیار موثر باشد.
در همین رابطه نانسی اوندرا، باغبان و مولف کتابی در زمینه باغبانی هم بر مسئله فوق صحه میگذارد. وی میگوید که باغبانی علاوه بر فعالیتهای باغبانی ذهن را نیز پر از انرژی میکند.
اوندرا میگوید: «باغبانی هیچ گاه تکراری نمیشود. حتی اگر یک کار را هر سال انجام دهید، باز هم برایتان تکراری نمیشود، زیرا شرایط جوی بر چگونگی رشد گیاه اثر میگذارد و شما هر سال با یک حالت جدید از باغبانی روبهرو خواهید شد. همواره شرایط جدید در انتظار شما خواهد بود.»
بنابراین اگر این بار به باغ رفتید و به فکر باغبانی افتادید، به این فکر کنید که یک چیز از شما بسیار متشکر خواهد شد و آن چیز نیست جز مغزتان.
منبع: Prevention
ترجمه: وبسایت فرادید
شباهت های امام عصر (عج) به انبیا علیهم السّلام
انبیا و اولیای الهی در طول حیات بشری برای هدایت انسان ها آمده اند و در این راه نیز سختی های بی شماری را تحمل کرده اند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها بازمانده از انبیا و اولیا علیهم السلام است و هر آنچه آن بزرگواران از علم و قدرت و معجزه دارا بوده اند و هر آنچه در اختیار آنان بوده، همگی در حال حاضر در اختیار آن حضرت می باشد. تمام صفات انبیا و مکارم ائمه علیهم السلام در وجود امام مهدی (عج) جمع است و از آن حضرت بروز می کند. بر این اساس، شباهت هایی بین آن حضرت و پیامبران و اولیا الهی وجود دارد که در کتاب های معتبر حدیثی از آن یاد شده است.
شباهت به آدم علیه السلام
خداوند، حضرت آدم علیه السلام را خلیفه خود در تمام زمین قرار داد و او را وارث آن ساخت ؛ حضرت مهدی (عج) را نیز وارث زمین خواهد ساخت و خلیفه خود در زمین خواهد نمود. آدم علیه السلام زمین را با عبادت خدا زنده کرد، پس از آنکه با کفر و طغیان جنیان مرده بود؛ حضرت مهدی (عج) نیز زمین را با دین خدا و عبادت و عدالت و برپایی حدود الهی زنده خواهد کرد، در حالی که با کفر و معصیت اهل زمین مرده است. آدم علیه السلام از گروه بسیار گریه کننده (بُکّائین) بود و در فراق بهشت بسیار گریست؛ حضرت مهدی(عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه آمده، بر مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار گریسته و می گرید. خداوند تمام اسماء را به آدم علیه السلام آموخت؛ به حضرت مهدی(عج) افزون بر آنچه به آدم علیه السلام آموخت، مطالب دیگری که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیای آن حضرت داده شده را می آموزد.
شباهت به هابیل علیه السلام و شیث علیه السلام
نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد یعنی قابیل، هابیل را کشت؛ در مورد حضرت مهدی(عج) نیز عمویش جعفر کذاب که نزدیک ترین افراد از نظر خویشاوندی به امام بود، قصد کشتن ایشان را نمود. حضرت شیث اجازه نیافت علم خویش را آشکار کند؛ زیرا می ترسید همانند برادرش هابیل به قتل برسد؛ حضرت مهدی(عج) نیز تا روز معیّن که خداوند از آن آگاه است، اجازه ندارد علم خویش را آشکار سازد؛ چنانکه در روایت آمده است: حضرت به هنگام ولادت عطسه ای زد و فرمود: «ستمگران پنداشته اند حجت الهی باطل و نابود است، حال آنکه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود، شک از بین می رود.»
آدم علیه السلام از گروه بسیار گریه کننده (بُکّائین) بود و در فراق بهشت بسیار گریست؛ حضرت مهدی (عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه آمده، بر مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار گریسته و می گرید. خداوند تمام اسماء را به آدم علیه السلام آموخت؛ به حضرت مهدی (عج) افزون بر آنچه به آدم علیه السلام آموخت، مطالب دیگری که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیای آن حضرت داده شده را می آموزد
شباهت به نوح علیه السلام
حضرت نوح علیه السلام شیخ الانبیاء نام دارد که بنا بر روایات دو هزار و پانصد سال عمر نمود ؛ حضرت مهدی(عج) نیز شیخ الاوصیاء است و تاکنون در قید حیات می باشد. حضرت نوح علیه السلام با دعای خود که فرمود: «پروردگارا! بر روی زمین بشری از کافران قرار نده> ، آنها را از بین برد؛ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافران پاک می کند. خداوند فرج نوح و اصحابش را آن قدر به تأخیر انداخت تا بیشتر معتقدان به حضرت از او برگشتند و آنان که ایمان حقیقی داشتند بر عقیده خود پابرجای ماندند؛ ظهور و خروج حضرت مهدی(عج) نیز به قدری به تأخیر می افتد که بیشتر معتقدان به حضرت برمی گردند تا آنان که عقیده ای راسخ و حقیقی دارند باقی بمانند. نداهای حضرت نوح علیه السلام به شرق و غرب عالم می رسید و این یکی از معجزات آن حضرت بود؛ حضرت مهدی(عج) نیز هنگام ظهور، میان رکن و مقام می ایستد و فریادی برمی آورد و یارانش را فرا می خواند و ندایش به شرق و غرب عالم می رسد.
شباهت به ادریس علیه السلام
ادریس علیه السلام که جدّ پدر نوح علیه السلام است، به آسمان چهارم بالا رفت در حالی که زنده بود؛ حضرت مهدی(عج) نیز برای لحظاتی هنگام تولد به جایگاه والایی در آسمان برده شد. هنگامی که دشمنان می خواستند حضرت ادریس علیه السلام را بکشند، وی از قومش غایب شد و طول غیبتش به حدی بود که پیروانش در سختی و شدت و فشار قرار گرفتند؛ حضرت مهدی(عج) نیز هنگامی که دشمنان می خواستند او را به شهادت برسانند، غایب شد و در طول غیبتش که بسیار هم طولانی است، شیعیان و پیروانش به منتهای سختی و فشار و مشقت می رسند. وقتی غیبت ادریس علیه السلام به طول انجامید، مردم جملگی به درگاه خداوند توبه کردند و تصمیم گرفتند حضرت را یاری نمایند، خداوند نیز حضرت را ظاهر ساخت؛ حضرت مهدی(عج) نیز ظهور خواهد کرد، اگر مردم به سوی خدا توبه کنند و تصمیم قاطع بر یاری حضرت داشته باشند.
خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد؛ حضرت مهدی (عج) نیز از آتش نجات خواهد یافت. براساس روایتی از امام صادق علیه السلام، هنگامی که حضرت ظهور می کند، مردی نزد ایشان آمده، تقاضای معجزه ابراهیم علیه السلام می کند. حضرت هم دستور می دهد تا آتشی را فراهم کنند، سپس داخل در آتش شده و به سلامت از آن خارج می شود
شباهت به هود علیه السلام و صالح علیه السلام
خداوند کافران را به وسیله حضرت هود علیه السلام و باد عقیمی که بر آنها فرستاد، نابود کرد؛ در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) نیز جمعی از کافران به وسیله حضرت و باد سیاهی که خواهد وزید نابود خواهند شد. حضرت صالح علیه السلام از قوم خود غایب شد و وقتی بازگشت، عده بسیاری آن حضرت را انکار کردند؛ امام عصر (عج) را نیز انکار خواهند کرد. با آنکه حضرت مهدی (عج) در سن پیری و پس از عمری طولانی ظهور می کند، اما به صورت جوانی کمتر از چهل سال دیده می شود و مردم نیز در آن زمان سه دسته خواهند بود: اهل یقین، اهل شک و انکار کنندگان. اهل انکار را دعوت می کند، او را انکار می کنند؛ پس آنها را می کشد. اهل یقین و شک هم از او علامت هایی می خواهند که ارائه می دهد و آنان با حضرت بیعت می کنند.
شباهت به ابراهیم علیه السلام
دوران حمل و ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام مخفیانه بود و حضرت در یک روز به قدری رشد می کرد که دیگران در یک هفته رشد می کنند و در یک هفته به قدری که دیگران در یک ماه و در یک ماه به قدری که دیگران در یک سال؛ حضرت مهدی(عج) نیز از این جهات شبیه حضرت ابراهیم علیه السلام بود. هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام در آتش افکنده شد، جبرئیل برایش لباسی از بهشت آورد؛ حضرت مهدی (عج) هنگامی که قیام می کند، همین لباس را به تن می کند.
خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد ؛ حضرت مهدی (عج) نیز از آتش نجات خواهد یافت. براساس روایتی از امام صادق علیه السلام، هنگامی که حضرت ظهور می کند، مردی نزد ایشان آمده، تقاضای معجزه ابراهیم علیه السلام می کند. حضرت هم دستور می دهد تا آتشی را فراهم کنند، سپس داخل در آتش شده و به سلامت از آن خارج می شود.
شباهت به لوط علیه السلام و یعقوب علیه السلام
خداوند فرشتگان را برای یاری حضرت لوط علیه السلام فرستاد؛ برای یاری امام زمان (عج) نیز فرشتگان فرود خواهند آمد. یعقوب علیه السلام در فراق یوسف علیه السلام به قدری گریست تا چشمانش از اندوه سفید شد و بینایی خود را از دست داد در حالی که حضرت خشم خود را فرو می خورد؛ حضرت مهدی (عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه می فرماید، در اندوه جدّش امام حسین علیه السلام بسیار می گرید، در حالی که خشم خود را فرو می برد تا زمانی که اجازه ظهور بیابد و انتقام آن حضرت را از قاتلانش بگیرد. یعقوب علیه السلام منتظر فرج بود؛ حضرت مهدی (عج) نیز منتظر فرج می باشد. http://www.takbook.com
آخر الزّمان و قرآن
آخر الزّمان و قرآن
به دوران پایانى عمر جهان که از یک طرف پایانبخش دوران هستى است و از طرف دیگر آغازگر فروریختن جهان و شروع قیامت است، «آخر الزمان» گفته مىشود. این اصطلاح افزون بر آنکه در منابع اسلامى به صورتى گسترده انعکاس یافته، در منابع و فرهنگ غیر اسلامى نیز راه یافته و امرى شناخته شده مىباشد.
در منابع اسلامى در کنار اصطلاح «آخر الزمان» از اصطلاح دیگرى به نام «اشراط الساعة = نشانههاى قیامت» نیز یاد شده است ، اما تاکنون تحقیق جامعى براى باز شناخت عناصر مفهومى این دو اصطلاح و تفاوتهاى آنها انجام نگرفته است. بدین خاطر در غالب مباحث مربوط و نیز کتابهایى که به این مسأله پرداخته خلط و در هم آمیختگى آشکارى به چشم مىخورد.
کنکاشى گسترده و عمیق این حقیقت را بدست مىدهد که اصطلاح «اشراط الساعة» اعم از اصطلاح «آخر الزمان» بوده و تفاوتهاى ذیل میان آن دو وجود دارد:
۱ ـ دامنه مفهومى در اصطلاح «اشراط الساعة» از دوران بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آغاز مىشود و تا فروریختن نظام عالم شامل فروریختن آسمانها، زمین، کوهها و… استمرار مىیابد ، در حالى که دامنه مفهومى «آخر الزمان» تنها به دورانى خاص؛ یعنى دوره پایانى هستى و پیش از فروریختن نظام عالم، محدود مىباشد.
۲ ـ از آنجا که دوران آخر الزمان دورانى ملحق به دنیا محسوب مىگردد، مبانى تکلیف شامل آگاهى، اراده و اختیار در این دوران سریان دارد از اینرو مردم در این دوره براى انتخاب دین حق یعنى اسلام ـ که از سوى مهدى منتظر (عج) ابلاغ مىشود ـ کاملاً مختار خواهند بود و راه براى توبه و بازگشت کافران و فاسقان همچنان هموار است مگر آنکه به تیغ قهر آن حضرت گرفتار شوند.
از طرفى به تصریح قرآن با آمدن قیامت و با «طلوع خورشید از مغرب» به عنوان تحقق یکى از آیات الهى و با شروع از هم پاشیدن نظام دنیا دوران توبه و بازگشت به ایمان و عمل صالح پایان پذیرفته وصف مؤمنان از کافران به صورتى ناخواسته از هم متمایز مىشود. این امر نشان مىدهد که اگر در بخشى از دامنه مفهومى اشراط الساعة یعنى از دوران رسالت پیامبر صلى الله علیه وآله تا دوران آخر الزمان دامنه تکلیف استمرار دارد، در بخشى دیگر از آن یعنى پس از دوران آخر الزمان تا ظهور قیامت عرصه تکلیف رخت بر مىبندد.
از طرف دیگر با تکیه بر این نکته مىتوان مصادیق رخدادهاى آخر الزمان را از اشراط الساعة متمایز ساخت، به این بیان که مصادیقى همچون ظهور مهدى (عج)، فرود آمدن عیسى علیه السلام، رجعت و ظاهر شدن دود از آسمان ناظر به رخدادهاى آخر الزمان خواهد بود، در حالى که حوادثى همچون طلوع خورشید از مغرب، شکافتن آسمان و… مربوط به اشراط الساعة مىباشد.
بر این اساس، ثبات و ماندگارى نظام عالم و استمرار قانون تکلیف از اختصاصات آخر الزمان است در حالى که با شروع آن دسته از نشانههاى قیامت (اشراط الساعة) که پس از آخر الزمان تحقق مىیابد افزون بر آنکه دامنه تکلیف برچیده مىشود. نظام عالم فروخواهد ریخت، چنانکه «آخر الزمان» و رخدادهاى آن را تماماً مىبایست به عنوان یکى از نشانههاى قیامت «اشراط الساعۀ» ارزیابى کرد .
آخر الزمان در قرآن
در قرآن کریم از آخر الزمان به طور صریح سخن به میان نیامده است، اما در لابلاى برخى از آیات به آن اشاره شده است، این آیات را به چند دسته مىتوان تقسیم کرد:
۱٫ از وقوع برخى از رخدادها خبر داده که از گذشته تا حال تحقق نیافته و از آنجا که در خود این آیات وقوع آنها با ظهور نشانههاى قیامت همراه است، مىتوان نتیجه گرفت که ظرف تحقق آنها «آخر الزمان» است، چنانکه از خروج یأجوج و مأجوج و خرابى سدّ ذوالقرنین خبر داده و این رخداد را نزدیک به قیامت دانسته است ، و نزول عیسی علیه السلام از آسمان را از نشانههاى قیامت برشمرده ، و رجعت گروهى از انسانها به عنوان رخدادى پیش از وقوع قیامت معرفى شده است .
۲٫ از میراث برى زمین توسط صالحان و مستضعفان و حکومت آنان به عنوان سنت و اراده تخلفناپذیر الهى خبر داده شده است ، و از آنجا که میراث بر اموال و امتیازات صاحبان پیشین را مالک مىشود، مىتوان دریافت چنین میراث برى گسترده که تمام زمین را در بر مىگیرد پس از آخرین سلسله از حکمرانى و سلطه بر زمین توسط زمامداران ناشایسته در فرجام جهان، تحقق مىیابد، زیرا با فرض هر حکومتى پس از صالحان و مستضعفان، میراث برى آنها مفهومى نخواهد داشت.
۳٫ چیره شدن اسلام بر تمام ادیان و حاکمان مطلق اسلام بر تمام جهان که در آیاتى از قرآن پیش بینى شده است امرى است که تاکنون تحقق نیافته، و رخدادى نیست که به صورت طبیعى و بدون استفاده از دعوت علنى و همگانى مهدی (عج) و استفاده از قدرت اعجاز و قهر قابل تحقق باشد، از این رو باید پذیرفت که این وعده الهى در دوران پایانى دنیا همزمان با ظهور مهدى (عج) انجام خواهد گرفت .
افزون بر قرآن «آخر الزمان» و رخدادهاى آن به صورتى بس گسترده و با جزئیات زیاد در روایات فریقین انعکاس یافته، و صاحبان جوامع روایى این روایات را در کتابهایى با عناوین: الفتن و الملاحم یا الفتن و اشراط الساعة ذکر کردهاند.
فرجام جهان از نگاه ادیان آسمانى
قرآن اعلام داشته که میراث برى زمین توسط صالحان در کتاب زبور نوشته شده است .
چنانکه در آیه «و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته» به طور ضمنى از نزول عیسی علیه السلام سخن به میان آورده است، این امر نشانگر آن است که ادیان آسمانى پیشین کم و بیش از فرجام جهان و نشانههاى آن خبر دادهاند.
در تورات در داستان پیامبران همچون عاموس، هوشع، اشعیاء، میکا، ارمیاء و… از روز خدا سخن به میان آمده که در آن پادشاهى از نسل داود ـ یعنى فرزند انسان ـ که روح خدا بر او قرار گرفته ظهور خواهد کرد و جهان را از عدل و خیر و برکت پر خواهد ساخت، همچنین در پیشگوئىهاى حزقیان از هجوم جوج (یأجوج) و هلاکت آنها و تغییرات کیهانى همچون تاریکى خورشید و ستارگان خبر داده شده است و در نوشتههاى بین النهرین از هجوم سپاه یأجوج و مأجوج و فتنه مسیحاى دروغین (دجّال) و ظهور منجى اى که پسر انسان، پسر خدا و انسان یاد شده است گزارش شده است.
در اناجیل مسیحیان از نزدیک بودن پایان دنیا، رجعت عیسى، ظهور مسیحیان دروغین، شایع شدن قحط¬سالى، وبا، زلزلههاى مرگبار، جنگها و بلاهاى سخت، نابود شدن سپاه یأجوج و مأجوج گفت¬وگو شده است.
در عبارتى عیسى علیه السلام چنین مىفرماید: «کمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بدارید. مستعد باشید زیرا در ساعتى که گمان نمىبرید پسر انسان مىآید…» و اساساً گفته شده که محور و مرکز تعلیمات عیسى علیه السلام بشارت نجات و تحقق ملکوت خداست .
فرجام جهان از نگاه اسلام
از مجموعه آیات و روایات پیرامون آخر الزمان نکات زیر قابل استفاده است:
۱٫ جهان همانگونه که با آفرینش الهى و ظهور آدم به عنوان نخستین انسان داراى آغازى روشن است، در پایان نیز داراى فرجامى مشخص و معین است، و اول و آخر این کهنه کتاب چنانکه برخى پنداشتهاند نیافتاده است.
۲٫ جهان در روند خود به سوى حاکمیت ظلم و کفر پیش مىرود، و برغم تلاش پیامبران مردم از مسیر ترسیم شده آنها منحرف مىشوند و در نظام اجتماعى ستم و در روابط فردى فسق و فجور حاکم خواهد شد.
۳٫ برغم حاکمیت چنین روندى در پایان هستى، ظلم و کفر از جهان رخت برمى¬بندد و با چیره شدن اسلام بر تمام ادیان، صالحان مستضعف حاکمیت جهان را بر عهده خواهند گرفت.
۴٫ براى برچیده شدن ظلم و کفر و حاکمیت عدالت و اسلام انسانى والا و بزرگ از سلسله امامان به نام مهدى (عج) ذخیره شده است.
۵٫ با بسته شدن پرونده جهان با حاکمیت دین و عدالت، جهانیان مهیاى ظهور رستاخیز و برچیده شدن نظام هستى مىشوند.
فلسفه فرجام هستى
مکاتب زمینى از ترسیم آینده جهان ناتوانند و هیچ پاسخ روشنى در این باره ارائه نمىکنند، اما در مقابل، ادیان آسمانى بویژه اسلام به طور شفاف و روشن از پایان هستى و فرجام نیک آن سخن به میان آوردهاند، این امر به عنوان یکى از امتیازات قابل توجه ادیان الهى محسوب مىشود که در کنار تعریفى روشن از خالق، هستى و انسان، تعریفى روشن از جهان، آغاز و انجام آن دارند، توان گزارشگرى از آینده ایى که هنوز فرا نرسیده به عنوان اخبار از غیب نشانه ایى از حقانیت ادیان آسمانى است، آیا دینى که از آبشخور وحى آسمانى بهره ندارد مىتواند با قاطعیت اعلام کند روزى منجى عالم ظهور خواهد کرد، اقوام وحشى با سپاهى عظیم هجوم خواهند آورد و از طرف دیگر هر انسان مؤمن و آزاده ایى از اینکه دین و عدالت بر پهنه گیتى حاکم نیست هماره در رنج است، و گاه در بخشهایى از تاریخ این حاکمیت چنان تلخ بود که امید رهایى و نجات در دل هر انسانى مرده و بسیارى با ناامیدى کامل چشم از جهان فرو بستند. اما در مقابل کسانى که با آموزههاى پیامبران آشنایند و از فرجام نیک جهان اطلاع یافتهاند هماره چراغ امید و آرزو در دل آنها روشن است و وجود چنین امیدى در دلها باعث پویایى حرکت و تلاش است. بدین خاطر انتظار ظهور منجى نه تنها باعث رخوت و سستى نمىشود، بلکه موجى از حرکت و جوشش را به دنبال مىآورد.
رخدادهاى آخر الزمان
به استناد آیات قرآن و روایاتى که در تفسیر و تبیین آنها وارد شده است، رخدادهاى آخر الزمان را مىتوان چنین برشمرد:
۱ـ ظاهر شدن دود از آسمان
۲ـ ظهور مهدى علیه السلام
۳ـ خروج سفیانى
۴ـ خروج دجّال
۵ ـ فرود آمدن عیسى علیه السلام از آسمان
۶ـ خروج یأجوج و مأجوج
۷ـ خروج دابة الارض
۸ ـ رجعت
در میان این رخدادها ظاهر شدن دود از آسمان تغییرى کیهانى بوده و سایر رخدادها مربوط به تحولات اجتماعى است.
۱ـ ظاهر شدن دود از آسمان
«فارتقب یوم تاتى السماء بدخان مبین»
براى این آیه شریفه دو شأن نزول ذکر شده است:
الف) از آنجا که مشرکان مکه بر کفر و لجاجت خود پافشارى کردند پیامبر صلى الله علیه وآله آنها را نفرین کرد و از خداوند خواست تا آنان را به قحط¬سالى دوران یوسف علیه السلام مبتلا کند. در اثر نفرین پیامبر صلى الله علیه وآله قحطسالى شدیدى به مشرکان منکر روى آورد به گونهاى که در اثر شدت گرسنگى آسمان را بسان دود مىدیدند.
طبق این شأن نزول وعده¬ایى که در آیه داده شده؛ یعنى ظاهر شدن دود از آسمان، پیش از این در دوران مکه اتفاق افتاده و دود نیز واقعى نبوده، بلکه آسمان در اثر شدت گرسنگى در نگاه آنها دود به نظر آمده است.
ب) مشهور مفسران بر آنند که این آیه از یکى از تغییرات کیهانى به عنوان نشانه¬ایى از آخر الزمان خبر داده که در زمان موعود تحقق خواهد یافت.
آنچه از ظاهر این آیه و آیات پسین بدست مىآید، شأن نزول دوم را تقویت مىکند؛ زیرا از ظاهر آیات بدست مىآید:
۱٫ ظاهر کلمه «دخان» دود واقعى است و حمل آن بر تاریکى آسمان در اثر گرسنگى خلاف ظاهر است.
۲٫ توصیف دخان به مبین (آشکار) با برخورد انحصارى آن با گروهى از مشرکان مکه سازگار نمىباشد.
۳٫ این دود تمام مردم را در بر مىگیرد «یغشى الناس» با چنین توصیفى نمىتوان پذیرفت که تنها در منطقهاى محدود همچون مکه منتشر شده باشد. از آنجا که پس از استغاثه کافران این عذاب الهى از آنان برداشته مىشود، این رخداد مربوط به دوران آخر الزمان خواهد بود که در آن باب توبه و بازگشت و رفع عذاب همچنان گشوده است.
در روایات فراوانى دود آسمان به عنوان یکى از نشانههاى قیامت که در آخر الزمان رخ مىدهد، معرفى شده و در توصیف آن چنین آمده است: دودى آشکار بسان سر گوساله بریان شده از عدن بر مىخیزد و چهل شبانه روز مشرق و مغرب جهان را چنان پر مىکند که زمین به مثابه خانهایى مىماند که در آن آتش افروخته باشند و تمام شکافهاى آن پر از دود شود، این دود تمام ساکنان زمین را فرا مىگیرد، با این تفاوت که براى مومن موجب زکام مىشود، اما کافر را مست و بیهوش کرده از بینى و گوش او خارج مىگردد.
۲ـ ظهور مهدى (علیه¬السلام)
آیاتى که به ظهور مهدى علیه السلام به صورتى آشکار یا به اشاره دلالت دارند، بر شش دسته است:
الف) آیاتى که بر طغیان و سرکشى گروهى از مردم به رهبرى سلسله جنبانان کفر و فسق همچون لشکر سفیانى و دجّال دلالت دارند، و به استناد روایات در دوران ظهور مهدى علیه السلام به دست ایشان یا عیسی علیه السلام هلاک خواهند شد.
ب) آیاتى که به نزول عیسى علیه السلام از آسمان ناظر است ، و به استناد روایات این نزول همزمان با ظهور مهدى علیه السلام و به منظور حمایت از ایشان انجام مىگیرد.
ج) آیاتى که دلالت بر خروج دابة الارض از زمین و بازگشت گروهى از صالحان و فاسقان دارد (رجعت) ، و بر اساس روایات این ماجرا در دوران ظهور مهدى علیه السلام رخ مىدهد.
د) آیاتى که از وعده و سنّت الهى مبنى بر پیروزى صالحان و مستضعفان بر مستکبران و حکومت صالحان بر سرتاسر زمین خبر داده ، و بر اساس روایات به ظهور و حکومت مهدى علیه السلام تطبیق شده است.
هـ) آیاتى که از غلبه فراگیر اسلام بر جهان و نابودى تمام ادیان سخن به میان آورده ، و ظرف تحقق آن دوران مهدى علیه السلام مىباشد.
و) آیاتى که به خروج حضرت مهدى علیه السلام و گرد آمدن یاران ایشان پرداخته است .
از آنجا که سه دسته نخست آیات به طور جداگانه در این مقاله مورد بررسى قرار گرفتهاند، به بررسى سایر آیات مىپردازیم.
حکومت صالحان وعده الهى
از دو آیه ان الارض لله یورثها من یشاء و و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون استفاده مىشود:
الف) میراث برى زمین توسط صالحان وعده حتمى الهى است.
ب) این وعده افزون بر قرآن ـ که در آیه فوق از قرآن با عنوان ذکر یاد شده است ـ در برخى دیگر از کتابهاى آسمانى پیشین همچون زبور داود نیز گزارش شده است که نشانگر فراگیر بودن انتظار منجى و نجات و پیروزى صالحان در میان ادیان آسمانى است.
ج) تاکید بر واژه «ارض» نشانگر وسعت و فراگیر بودن دامنه وعده الهى است که تمام زمین رادر بر مىگیرد.
و بکار بردن واژه «ارث» بیانگر آن است که پیش از آنها حکومت جهانى بدست انسانهاى ناشایست و غیر صالح اداره مىشود که با فرارسیدن وعده الهى این حکومت از دست آنها خارج و به عنوان میراث بدست صالحان مىرسد.
هـ) با توجه به اطلاق صالح در قرآن به انسان¬هایى که از هر نظر روان خود را پالایش کرده و گوهر جان آنها خدایى شده است، مىتوان نتیجه گرفت انسانى بس شایسته و صالح رهبرى صالحان وارث زمین را بر عهده خواهد گرفت. به عبارت روشنتر از این آیات افزون بر آنکه استفاده مىشود زمامداران عصر مهدى علیه السلام انسان¬هایى صالح و شایستهاند، مىتوان برداشت کرد که شخص مهدى علیه السلام به عنوان رهبر و پیشوا در اوج نزاهت و صالح بودن قرار دارد.
بنابر آنچه گفته شد حمل و تطبیق این آیات بر حکومت مهدى علیه السلام در روایات کاملاً منطقى به نظر مىرسد.
در آیه: و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین از اراده تخلفناپذیر الهى مبنى بر پیروزى مستضعفان و پیشوایى آنها سخن به میان آمده که در روایات به حکومت مهدى علیه السلام تطبیق شده است. این آیه در لابلاى آیاتى قرار دارد که در آنها تفصیل ماجراى ظلم و ستم فرعون و استضعاف بنى اسرائیل و نجات آنها توسط موسى علیه السلام بیان شده است و برغم آنکه ظاهر آیه از اراده الهى مبنى بر نجات بنى اسرائیل مستضعف از دست فرعون و دستگاه حکومت وى خبر داده اما اراده ایى فراگیر که روزى تمام مستضعفان جهان را در بر مىگیرد، از مفهوم آیه برداشت شده است.
مشابهت هایى که بین داستان موسى علیه السلام و بنى اسرائیل با داستان مهدى علیه السلام و مستضعفان آخر الزمان وجود دارد صحت و ظرافت این برداشت فراگیر را تایید مىکند. این مشابهت بدین قرار است:
۱٫ بسان دوران موسى، پیش از ظهور مهدى علیه السلام فراعنه و حکمرانان جبّار و ستمگرى حکومت خواهند داشت و چنانکه در روایات متواترى آمده است جهان در اثر ستمگرى آنها پر از ظلم و بیداد خواهد شد.
۲٫ همچنان که بنى اسرائیل برغم همه ستمهاى بى حد و مرز دستگاه حکومت فرعون به آمدن انسانى منجى به نام موسى امید داشتند، مومنان و مستضعفان هماره به آمدن منجى عالم یعنى مهدى علیه السلام آرزومندند و آمدن او را انتظار مىبرند.
۳٫ همانگونه که سنت الهى و اراده تخلفناپذیر خداوند مبنى بر حکومت مستضعفان در ماجراى بنى اسرائیل بدست شخصى به نام موسى تبلور یافت، این سنت در آخر الزمان بدست انسانى به نام مهدى علیه السلام تحقق خواهد یافت.
۴٫ همانگونه که خداوند موسى را در دل خانه دشمن و به صورت ناشناس حفظ و حراست نمود، مهدى علیه السلام را نیز برغم زندگى درمیان دشمنان به صورت ناشناس حفظ و نگاهبانى مىکند.
۵٫ همانگونه که در فرجام ماجراى بنى اسرائیل، فرعون و حکومت او نابود شد و حکومت الهى بدست موسى شکل گرفت، تمام مؤمنان مستضعف بدست مهدى علیه السلام از زیر یوغ ستمگران و کافران نجات یافته و حکومت الهى بدست آن امام تشکیل خواهد شد.
تنها تفاوت این دو ماجرا سطح و گستره آن است. گستره پیام و نجات بخشى موسى علیه السلام منحصر به بنى اسرائیل و بخشى از زمین بوده است اما پیام، نجات بخشى و حکومت مهدى علیه السلام تمام جهانیان در گستره زمین را در بر خواهد گرفت.
حاکمیت اسلام در سرتاسر گیتى
از ظاهر آیه: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون بدست مىآید که هدف نهایى رسالت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله این است که اسلام به عنوان دین حق بر تمام ادیان جهان چیره و غالب گردد، گر چه مشرکان در مقابل تحقق این هدف ایستادگى خواهند کرد. پیداست که این هدف تاکنون تحقق نیافته و اسلام تنها در بخشى از جهان گسترده شده است. در روایات اهل بیت علیهم السلام زمان تحقق این هدف ظهور مهدی علیه السلام اعلام شده است. چنانکه امام صادق علیه السلام در پاسخ ابوبصیر فرمود: سوگند به خدا هنوز تفسیر این آیه تحقق نیافته است و وقتى با اراده خداوند، قائم قیام نماید کافران و مشرکان از قیام و ظهور وى ناراضى و نگران خواهند بود. و حضرت امیر علیه السلام فرمود: خداوند مصداق این آیه را آشکار نساخته است، سوگند به جانم کسى که جانم بدست اوست هیچ آبادى نمىماند مگر آنکه هر صبح و شام در آن شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد صلى الله علیه وآله بدهند.
چنانکه امام باقر علیه السلام زمان تحقق تفسیر آیه و قاتلوهم حتى لاتکون فتنة و یکون الدین کله للَّه ؛ «و با آنان بجنگید تا فتنه ایى بر جاى نماند و دین یکسره از آن خدا گردد». را زمان ظهور مهدى علیه السلام دانسته که اثرى از شرک در زمین باقى نخواهد ماند.
و امام کاظم علیه السلام در تفسیر آیه: و له اسلم من فى السموات طوعاً و کرهاً و الیه ترجعون «هر که در آسمان و زمین است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است، و به سوى او بازگردانده مىشوند.» فرمود:
این آیه در شأن قائم نازل شده، که هنگام ظهور اسلام را بر یهودیان، مسیحیان، ستاره پرستان، بى دینان، مرتدان و کفاران در شرق و غرب جهان عرضه نماید. هر کس از روى تمایل اسلام را بپذیرد او را به نماز و زکات و انجام دستوراتى که بر هر مسلمان واجب است، مکلف مىسازد و هر کس تن به پذیرش اسلام ندهد گردنش را مىزند، به طورى که در سراسر جهان جز موحّد و یکتاپرست باقى نمىماند.
ظهور مهدی علیه السلام و گردآمدن یاران او
در برخى از روایات آیۀ: سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق من ربهم بر خروج امام زمان (عج) به تاویل برده شده است . و نیز در برخی دیگر از روایات آیه خاشعة أبصارهم ترهقهم ذلّه ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون بر قیام مهدی علیه السلام تطبیق شده است ، چنانکه مقصود از بندگانى که یهود طغیانگر را «پس از طغیان دوم گوشمالى خواهند داد» مهدى و یارانش معرفى شده است، همچنین آیه اینما تکونوا یات بکم اللَّه جمیعاً بر گرد آمدن یاران مهدى حمل شده است. علامه طبرسى مىگوید: در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده که مراد از آنها یاران مهدى علیه السلام در آخرالزمان است .
به استناد برخى از روایات این امر زمانى اتفاق مىافتد که آن حضرت وارد مسجد الحرام شده و پشت به حجر الاسود با صداى بلند خود را معرفى کرده و یاران خود را به یارى مىطلبد، صداى ایشان چنان طنین انداز مىشود که تمام ساکنان زمین از ظهور ایشان مطلع مىگردند.
از مجموع آیات مورد اشاره نکات زیر قابل استفاده است:
۱ـ ظهور مهدى علیه السلام بسان ظهور موسى علیه السلام از وعدههاى حتمى و سنتهاى تخلفناپذیر الهى است که در یک زمانى تحقق خواهد یافت، روایاتى همچون: لو لمیبق من الدنیا الا یوم لبعث اللَّه فیه رجلا من اهل بیتى یملوها عدلاً کما ملئت جوراً ناظر به همین وعده حتمى الهى است.
۲ـ از مضامینى همچون میراث برى و نیز علائمى دیگر بدست مىآید که ظهور مهدى علیه السلام در آخر الزمان و پیش از پایان یافتن دنیا انجام مىگیرد.
۳ـ ظهور مهدى در شرائطى است که در دنیا ادیانى غیر از اسلام حاکم است و با ظهور ایشان اسلام بر سرتاسر گیتى حاکم خواهد شد.
۴ـ ظهور مهدی علیه السلام در شرائطى است که ظلم، فسق و فجور جهان را فراگرفته است و حکومت ایشان پایان بخش ستمها و کثریها خواهد بود.
۵ ـ قیام مهدى علیه السلام با حوادثى همچون خروج دجّال و سفیانى و برخى از تغییرات کیهانى همراه است.
۶ ـ در دوران حکومت مهدى ماجراى رجعت اتفاق خواهد افتاد.
۷ـ با توجه به اینکه در پاره ایى از آیات پس از یاد کرد علائم ظهور و حکومت ایشان از نشانههاى ظهور قیامت همچون دمیدن در صور سخن به میان آمده مىتوان نتیجه گرفت که پایان حکومت و دوران ایشان آغازگر ظهور رستاخیز خواهد بود.
۳ـ خروج سفیانى
و لوترى اذ فزعوا فلافوت و اخذوا من مکان قریب
در شأن نزول این آیه چهار وجه گفته شده است:
الف) مقصود مشرکان هستند که در مقابل دعوت پیامبر به عناد و لجاجت پرداخته و عذاب الهى در دنیا بر آنها فرود آمده است.
ب) مقصود آن دسته از مشرکان اند که در جنگ بدر به صف آرایى در مقابل مسلمانان پرداختند و در همین جنگ کشته شدند.
ج) مقصود مشرکانى است که پس از دمیدن درصور از قبر خود خارج شده و با دیدن نشانههاى قیامت و عذاب الهى دچار وحشت شدید مىشوند و برغم ابراز ایمان، سودى به حالشان نمىبخشد .
د) مقصود لشکران سفیانى است که در آخر الزمان خروج مىکنند و وقتى به سرزمین بیداء مىرسند به فرمان الهى در زمین فرو مىروند. و تنها یک یا دو نفر از ایشان باقى مىماند .
آنچه که در ادامه این آیه آمده دو دیدگاه نخست را مردود مىسازد، زیرا در ادامه آیه آمده است که آنان با دیدن عذاب الهى مىگویند ما ایمان مىآوریم اما این ابراز ایمان سودى به حال آنان نمىبخشد، و بدیهى است مشرکان چه در جنگ بدر و چه در شرائط دیگر هر گاه به راستى ایمان مىآوردند از آنها پذیرفته مىشد، و بر ایشان سود بخش بود. از طرف دیگر تاریخ نشان نمىدهد که مشرکان در جنگ بدر یا شرائط دیگر با دیدن عذاب الهى اظهار ایمان نموده باشند. بنابراین یکى از دو تفسیر سوم و چهارم یا هر دوى آنها صحیح است.
علامه طباطبایى این آیه را بر اساس دیدگاه سوم تفسیر کرده . و در برخورد با روایات خروج سفیانى معتقدند که آیه براساس قاعده جزیی و تطبیق بر ماجراى سفیانى حمل شده است. دیدگاه علامه از آن جهت که بین ظاهر آیه که ناظر به قیامت است و بین روایات فراوانى که آیه را به ماجراى خروج سفیانى حمل کردهاند جمع کرده است، صائب به نظر مىرسد.
گذشته از آیه مذکور آیات دیگرى در روایات اهل بیت علیهم السلام بر خروج سفیانى تطبیق شده که عبارتند از:
یا ایها الذین اوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس جوهاً فنردها على أدبارها امام باقر (ع) این آیه را ناظر به نابودی لشکر سفیانی دانسته است .
قل هو القادر على ان یبعث علیکم عذاباً من فوقکم او من تحت ارجلکم
در روایات عذابى که از زیر پاها فرود مىآید به فرو رفتن در زمین تفسیر شده است. و از آنجا که این عذاب در کنار خروج دجّال آمده است، به نظر مىرسد مقصود فرو رفتن سپاه سفیانى در منطقه بیداء است.
در روایات زیادى خروج سفیانى از نشانههاى حتمى اعلام شده که پیش از ظهور قیامت در دوران آخر الزمان تحقق خواهد یافت. محل خروج او سرزمین خشک و زمان خروج او از آغاز تا انجام پانزده ماه خواهد بود.
او مردى است از تبار ابوسفیان و بسیار سنگدل که درطول جنگهاى خود جنایات زیادى مرتکب شده و خون هزاران بى گناه را بر زمین مىریزد . او دو لشگر را گسیل مىدارد یکى از آنها شهرهاى بابل، دمشق و کوفه را پس از شکست دادن مردمى که براى دفاع از دیار خود قیام مىکنند، به تصرف خود در مىآورند.
لشکر دوم سفیانى به تعقیب مهدى علیه السلام به سمت مدینه حرکت مىکند اما مهدى علیه السلام به همراه شمار اندک یاران خود پیش از رسیدن لشکر سفیانى از مدینه خارج و در مکه پناه مىگیرند. آنان پس از اشغال به مدت سه شبانه روز به قتل و غارت در مدینه مىپردازند. آنگاه به دنبال مهدى علیه السلام روانه مکه مىشوند، و وقتى به سرزمین بیداء دربیرون مکه مىرسند به فرمان الهى و با کوبیدن زمین با پاى جبرئیل در آن سرزمین فرو مىروند و تنها یک، دو یا سه نفر به صورت سگ و غیرطبیعى زنده مىمانند تا به سفیانى خبر دهند بر سر یاران آنها چه آمده است.
با آمدن لشکر یمانى از خراسانى و سید حسنى از دیلم و ملحق شدن آنها به سپاه مهدى علیه السلام آن حضرت به سوى لشکر سفیانى حرکت مىکند و سفیانى در جنگى با سپاه مهدى علیه السلام در کنار کوفه بدست آن حضرت کشته و سپاه او در هم مىشکنند .
۴ـ خروج دجّال
یکى از شأن نزولهاى گفته شده پیرامون آیه ان الذین یجادلون فى آیات اللَّه بغیر سلطان اتیهم . نزول آن درباره یهودیان است که گفتند: صاحب ما مسیح بن داود یعنى دجّال در آخر الزمان بیرون آید و سلطنت او در خشکى و دریا گسترش مىیابد و ما بر عرب غلبه خواهیم یافت که خداوند در پاسخ آنها فرمود: آنها به این آرزو نخواهند رسید . همچنین علامه طبرسى در ذیل آیه: یوم یاتى بعض آیات ربّک روایتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل مىکند در آن خروج دجال یکى از این نشانهها معرفى شده است . همچنین در ذیل آیه یا عیسى انى متوفیک وقتى از نزول عیسى علیه السلام سخن به میان مىآید، روایاتى عرضه مىشود که در آنها از کشته شدن دجّال بدست عیسى علیه السلام خبر داده شده است .
همچنین در تفسیر آیه: لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس گفته شده که آفرینش آسمان و زمین از آفرینش دجّال بزرگتر است؛ زیرا دجال در میان نسل آدمى از همه عظیمتر بوده است .
دجّال نام شخصیتى فتنه جوست که در آخر الزمان خروج مىکند و خسارتهاى جبران ناپذیرى به بسیارى از مردم جهان وارد مىسازد، از فتنه او در روایات به عنوان بزرگترین فتنه در تاریخ بشر یاد شده و نام او افزون بر منابع اسلامى در بسیارى از منابع ادیان و ملل آمده است، او را بخاطر گردش در زمین یا فریبکارى دجال گفتهاند، نام دیگرش مسیح است که در وجه تسمیه آن گفتهاند یک چشم او (چشم راست) ممسوح یعنى نابینا است.
یا آنکه چون به دروغ خود را مسیح معرفى مىکند. یا آنکه به استثناى مکه و مدینه به تمام مناطق زمین پا مىگذارد.
او پس از پیروزى مهدی علیه السلام بر سفیانى از سجستان خروج مىکند یاران او یهودیان، مغول، تباهکاران، و بیشتر زنان بدکاره هستند. او در ابتدا ادعاى پیامبرى و سپس دعوى خدایى مىکند و به هر منطقه ایى که مىرسد با زور شمشیر یا با سحر و جادو مردم را وادار به اطاعت از خود مىکند، در سحر و جادوگرى چنان چیره دست است که با اشاره او آسمان مىبارد و زمین گیاه مىرویاند و حیوانات بیش از حدّ متعارف فربه مىشوند. شیاطین جنّ را به صورت بستگان مرده شخصى ظاهر مىسازد و از او براى حقانیت خدایى خود گواهى مىگیرد، هر چند در برخى از موارد فریب مردم، با ناکامى روبرو مىگردد. لشکریان عظیم دجّال پس از قتل و غارت مناطق مختلف راهى فلسطین مىشوند.
طبق برخى از روایات مهدى علیه السلام پس از نابودى سفیانى براى نابود کردن یهود پیش از دجّال وارد فلسطین مىشود، بر اساس روایات فراوان زمانى دجّال پا به فلسطین و بیت المقدس مىگذارد که مسلمانان به همراه امامى صالح یعنى مهدى مهیّاى نماز مىشوند، در همین هنگام عیسی علیه السلام از آسمان نزول مىکند، و پس از اقامه نماز به امامت مهدی علیه السلام درب مسجد بنا به درخواست عیسی علیه السلام گشوده مىشود، ناگهان چشم عیسی علیه السلام به سپاه هفتاد هزار یهود به رهبرى دجّال مىافتد، دجّال با دیدن عیسی علیه السلام بسان نمک در آب مىگدازد، عیسى خود را به او رسانده و با ضربتى هلاکش مىسازد، با قتل دجّال لشکر او درهم مىشکند و سنگ، درخت و خار به سخن آمده با معرفى کافران زمینه قتل آنها را بدست مسلمانان فراهم مىآورند .
۵ ـ نزول عیسی علیه السلام از آسمان
در آیاتى چند با کمک روایات به نزول عیسی علیه السلام در آخر الزمان اشاره شده است:
الف) اذ قال اللَّه یا عیسى انى متوفیک و رافعک الىّ و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفرو الى یوم القیامه…
طبرى در ذیل این آیه روایات زیادى را درباره نزول عیسی علیه السلام از آسمان آورده و خود مىگوید: طبق روایات متواتر از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله عیسى بن مریم در آخر الزمان از آسمان به زمین آمده و دجال را خواهد کشت .
گذشته از روایات از ظاهر آیه فوق دو نکته قابل استفاده است:
۱ـ بالا بردن عیسی علیه السلام به آسمان در جریان هجوم یهودیان براى کشتن عیسی علیه السلام با توجه به اینکه آسمان جاى انسانها نیست. نشانگر موقت بودن این درنگ است و مىتوان از آن برداشت کرد که خداوند عیسی علیه السلام را براى روزى خاص ذخیره کرده است.
۲ـ از این آیه که در آن واژه توفى بکار رفته و نیز آیه و ما قتلوه و ماصلبوه… بل رفعه اللَّه الیه به کمک روایات بدست مىآید که عیسی علیه السلام در آسمان در حال حیات است و با توجه به فراگیر بودن مرگ و اینکه بستر مرگ زمین است مىتوان نتیجه گرفت که بالاخره روزى عیسی علیه السلام به زمین فرود آمده و در زمین قبض روح خواهد شد.
ب) و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته
در تفسیر این آیه سه وجه گفته شده است:
۱ـ هر دو ضمیر (به و موته) به عیسی علیه السلام بر مىگردد و معناى آیه چنین است: هیچ یک از یهود و نصارى باقى نمىماند مگرآنکه پس از مرگ عیسی علیه السلام به او ایمان خواهد آورد و این رخداد به هنگام فرود عیسی علیه السلام از آسمان در آخر الزمان تحقق مىیابد.
۲ـ ضمیر (به) به عیسى و ضمیر (موته) به اهل کتاب باز مىگردد، و معناى آیه چنین است هیچ یهودى یا نصرانى نیست مگر آنکه پیش از مرگ به عیسی علیه السلام ایمان مىآورد، هر چند ایمان او در این حالت سودى به حالش نمىبخشد.
۳ـ ضمیر (به) به پیامبر اسلام و ضمیر (موته) به اهل کتاب بر مىگردد، و معناى آیه این است: هیچ یهودى یا نصرانى نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود به پیامبر اسلام ایمان مىآورد .
بسیارى از مفسران تفسیر نخست را پذیرفته اند و روایتى از امام باقر علیه السلام این تفسیر را تأیید مىکند.
ظاهر آیات پیشین که به روشنى درباره عیسی علیه السلام و نفى کشتن اوست، تفسیر سوّم را تضعیف می¬کند؛ زیرا مخالف میثاق آیات است، و ضعف تفسیر دوم در آن است که اوّلاً: به استناد چه قرینه-اى اهل کتاب به عیسی علیه السلام در هنگام مرگ ایمان مىآورند؟ ثانیاً: ایمانى که سودى نبخشد چه اثرى دارد که قرآن از آن به عنوان دلیلى بر حقانیت رسالت عیسی علیه السلام یاد مىکند؟!
طبق تفسیر دوم عیسی علیه السلام روزى به زمین باز خواهد گشت و یهود و نصارى بدون استثناء درخواهند یافت قضاوتهاى نادرستى که درباره عیسی علیه السلام داشتند اعم از پسر خدا بودن، شرکت در الوهیت، به صلیب کشیده شدن و سرانجام قتل عیسی علیه السلام باطل بوده و به او چنانکه شایستهاش است ایمان مىآورند. همچنین آیه شریفه از مرگ نهایى عیسی علیه السلام به طور ضمنى خبر داده است. روایات توضیح مىدهند که این رخداد در آخر الزمان و در دوران ظهور مهدی علیه السلام اتفاق مىافتد.
ج) و انه لعلم للساعة فلاتمترن بها
این آیه پس از آیاتى قرار دارد که از عیسى بن مریمعلیه السلام به عنوان مثل بنى اسرائیل یاد شده است. لذا همه مفسران ضمیر (انه) را به عیسی علیه السلام برگردانده و آیه را چنین معنا کردهاند: «همانا آن (عیسى) نشانه ایى براى رستاخیر است. پس در آن تردید نکن» .
برخى از مفسران به استناد قرائت غیر مشهور آیه «و انه لعلم للساعة» گفتهاند که مقصود از واژه «علم» نشانه است؛ یعنى نزول عیسی علیه السلام نشانه ظهور قیامت است .
از این آیه نیز استفاده مىشود که عیسی علیه السلام روزى از آسمان فرود مىآید و چون فرود او در فرجام جهان اتفاق مىافتد، نشانه ظهور و بروز قیامت خواهد بود.
نزول عیسى در روایات
به استناد روایات متعدد عیسی علیه السلام در حالى که دو ابر رنگى او را در برگرفتهاند و هفتاد هزار فرشته او را همراهى مىکنند و دست خود را بر بالهاى دو فرشته گذاشته نزدیک مناره شرعى دمشق فرود مىآید، عرق از پیشانى او مىریزد و در دستش حربهاى است، بوى بدنش چنان است که به مشام هر کافرى برسد مىمیرد، هنگامى که وارد بیت المقدس مىشود مردم به امامت مهدی علیه السلام مهیاى خواندن نماز صبح یا عصرند، مهدی علیه السلام از عیسی علیه السلام مىخواهد تا امامت کند اما عیسی علیه السلام مىگوید: کسى بر شما اهل بیت پیشى نمىگیرد، من وزیر برانگخته شدهام نه امیر، پس از اقامه نماز به امامت مهدی علیه السلام، عیسی علیه السلام دجال را مىکشد، آنگاه به فرمان او خوکها را مىکشند، صلیبها را مىشکنند، تمام کلیساها و کنیسهها ویران شده و تمام نصارى و یهود به جز مؤمنان واقعى به قتل مىرسند .
عیسی علیه السلام اسلام را به عنوان دین حق اعلام مىکند و مردم را به تبعیت از مهدى علیه السلام فرا مىخواند .
برخى بر این نکته پاى فشردهاند که روایات نزول عیسی علیه السلام متواتر و اجماعى و نزول او از ضروریات دین است .
فلسفه نزول عیسى علیه السلام در آخر الزمان و در دوران مهدی علیه السلام
برخى براى نزول عیسى علیه السلام حکمتهاى زیر را برشمردهاند:
۱ـ براى رد ادعاى یهود مبنى بر کشتن عیسى.
۲ـ دعاى عیسی علیه السلام براى درک فضیلت امت محمد صلی الله علیه و آله
۳ـ براى کشتن دجّال
۴ـ براى تکذیب مسیحیان در اعتقادات باطل نسبت به عیسی علیه السلام
گذشته از وجوه فوق که تا حدودى اصل فلسفه نزول عیسى علیه السلام را تبیین مىکند در بیان فلسفه نزول و همراهى عیسى علیه السلام با مهدى علیه السلام این نکته را مىتوان افزود: عیسى آخرین سلسله از پیامبران بنى اسرائیل است که پیش از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله ظهور کرده و نسب او از طریق مادر به اسحاق و ابراهیم علیه السلام منتهى مىشود و در مقابل پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله آخرین پیامبر آسمانى است که پس از عیسى علیه السلام ظهور کرده و نسب او از طریق پدر به اسماعیل و ابراهیم منتهى مىشود. شریعت ابراهیم که همان اسلام است از طریق پیامبران بنى اسرائیل و به ویژه عیسى علیه السلام و حواریون به سمت غرب عالم کشیده شد و چنانکه امروزه شاهد هستیم مسیحیّت جمعیت انبوهى از غرب جهان را شامل مىشود، و این شریعت از طریق پیامبر اسلام به طرف شرق جهان گسترش یافت، پیروان هر یک از دو دین اسلام و مسیحیت همپاى یکدیگر تا به امروز بیش از یک و نیم میلیارد نفر را به خود اختصاص داده و جغرافیاى جهان را تقسیم کردهاند. این دو دین برغم جدایى ظاهرى از جهات مختلفى در مبانى و شریعت به یکدیگر نزدیک اند، چنانکه قرآن مسیحیان را نزدیکترین امتها به مسلمانان دانسته و آنها را به خاطر تحت تأثیر قرار گرفتن در برابر آیات الهى ستوده است . بنابراین این دو دین الهى به مثابه، دو رشته ایى هستند که برغم وحدت خاستگاه آنها ـ یعنى آیین ابراهیم ـ در اثر دخالت شیاطین و به انحراف کشیدن مسیحیت از جاده حقیقت از یکدیگر فاصله گرفتهاند، و عیسى در آخرالزمان فرود مىآید تا انتهاى این رشته را بدست مهدی علیه السلام که پرچمدار و وارث اسلام است، بسپارد و با دعوت مسیحیان به پیروى از مهدی علیه السلام و پذیرش اسلام این دو رشته را به هم مرتبط سازد.
بدین خاطر است که او در حضور مردم مهدى علیه السلام را براى امامت جماعت مقدم مىدارد و به او اقتدا مىکند.
در حقیقت عیسى علیه السلام نجات بخش نصارى است زیرا با رأفتى که دارد و با عشقى که مسیحیان راستین نسبت به او دارند، پیش از هلاکت آنان پا به عرصه زمین مىگذارد تا دلهاى بى آلایش و حقیقت جو را به سوى دین حق فرا خواند و مانع هلاکت ابدى آنها شود.
از طرفى همراهى عیسى علیه السلام با مهدى علیه السلام براى پیشبرد اهداف حضرت مهدی علیه السلام نیز مؤثرتر است؛ زیرا مسیحیان با شناختن عیسى براساس و توصیف او در کتابهاى دینى به سخنان او آسانتر از سخنان و دعوت مهدى علیه السلام تن خواهند داد و بدون آنکه کار دعوت به اسلام به قهر انجامد بسیارى از سر میل و خواست قلبى ایمان خواهند آورد.
۶ ـ خروج یأجوج و مأجوج
در آیات زیر از خروج اقوام وحشى به نام یأجوج و مأجوج در آخر الزمان سخن به میان آمده است:
و ترکنا بعضهم یومئذ یموج فى بعض و نفخ فى الصور… «و در آن روز آنان را رها مىکنیم تا موج آسا بعضى با برخى در آمیزند و در صور دمیده مىشود.»
حتى اذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کلّ حدب ینسلون «تا وقتى که یأجوج و مأجوج (راهشان) گشوده شود و آنها از هر پشته¬ایى بتازند.»
یأجوج و مأجوج اقوامى بودند وحشى و غارتگر که ذوالقرنین بنا به درخواست اقوامى بدوى که از هجوم پى در پى یأجوج و مأجوج در امان نبوده و از ذوالقرنین یارى خواستند، میان دو کوه سدّى عظیم و بسیار محکم ساخت و بدین طریق مانع هجوم غارتگرى این اقوام وحشى شد . زیرا آنها نه مىتوانستند از آن سد بالا بروند و نه قادرند آن را سوراخ نمایند. آنگاه پیش بینى کرد که با نزدیک شدن قیامت این سد خراب شده و یأجوج و مأجوج از هر طرف براى قتل و غارت سرازیر خواهند شد.
درباره اینکه مراد از یأجوج و مأجوج چه اقوامى است و در کجا ساکن اند و به کدام سرزمین هجوم مىآوردند و سدّ ذوالقرنین در کجا ساخته شد، دیدگاههاى مختلفى تاکنون ارائه شده است.
علامه طباطبایی قدس سره پس از مباحثى مبسوط چنین نتیجه مىگیرد که یأجوج و مأجوج اقوام مغول هستند .
بسیارى نیز این اقوام را از اقوام ترک منسوب به ترک بن یافث بن نوح و ساکنان مغولستان، ترکستان، سیبرى، و… دانستهاند .
توصیفى که از وحشى بودن و غارتگرى یأجوج و مأجوج در قرآن آمده است براساس شواهد تاریخى به قوم مغول بسیار نزدیک است، چنانکه ماجراى غارتگرى آنان در سده ششم که به چپاول کشورهاى مختلف از جمله ایران انجامید و خون هزاران انسان بى گناه وحشیانه بر زمین ریخته شد نیز گواه این مدّعاست.
توصیفى که در روایات درباره این اقوام آمده نیز با این قوم سازگار است. در روایات چهرههاى آنها «مجان مطرقه» یعنى سپرهاى چکش خورده، و چشمهاى آنها کوچک، و صورتهاى آنها کشیده ترسیم شده است .
و در نهج البلاغه از طغیان و سرکشى اقوامى با همین ویژگىها خبر داده شده که در دیدگاه شارحان به حمله گسترده مغول تفسیر شده است .
البته در توصیف این اقوام و بزرگى اندام آنها مطالب خرافهاى نیز وارد شده که از نظر برخى از حدیث شناسان مردود اعلام شده است.
براساس روایات سپاه یأجوج و مأجوج چنان عظیم و گسترده است که بخش زیادى از زمین را در بر مىگیرد، و وقتى به آب دجله و فرات و دریاچه طبرستان مىرسند آنها را تمام مىکنند و سر راه خود تمام آذوقه مردم را مصرف مىکنند.
مردم از ترس آنها به خانههاى خود پناه مىبرند، اما آنها به هر منطقه ایى که مىرسند به قتل و غارت مىپردازند، و چنان از خلایق مىکشند که مىگویند ما تمام اهل زمین را کشتهایم حال نوبت آسمانیان است، آنگاه تیرى به سوى آسمان رها مىکنند و آن تیز آغشته به خون باز مىگردد و آنان گمان مىکنند که به مقصود خود نایل شدهاند، تا آنکه به منطقه فلسطین مىرسند، در این هنگام عیسی علیه السلام به همراه مسلمانان بالاى کوه سینا، پناه گرفتهاند، عیسی علیه السلام براى نابودى آنان دست به دعا بر مىدارد و خداوند کرمهایى را فرمان مىدهد تا وارد بینى آنها شده و گردنهاى آنها را مىخورد، صبح هنگام تمام آنها مىمیرند و بوى تعفن اجساد آنها تمام زمین را فرا مىگیرد، پرندگان از آسمان فرود مىآیند و با منقارهاى خود آنان را به دریا مىافکند و بارانى سیل آسا و تمام زمین را از لاشه آنها شستشو مىدهد .
و بدین ترتیب ماجراى طغیان یأجوج و مأجوج با نابودى آنها پایان مىپذیرد.
۷ـ خروج دابة الارض
اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بایاتنا لایوقنون
عموم مفسران پذیرفتهاند که خروج دابة الارض از نشانههاى آخر الزمان بوده و پیش از ظهور قیامت اتفاق مىافتد ، این امر به دو جهت است:
۱ـ خود آیه همراه با قرائنى است که مدعا را ثابت مىکند:
الف) خارج ساختن دابه از زمین ناظر به زمانى است که هنوز زمین بر جاى خود بوده و نظام جهان به هم نریخته است.
ب) ضمیر (لهم) به استناد آیه پیشین به کافران لجوج باز مىگردد که برغم همه کوششهاى پیامبر صلى الله علیه وآله بخاطر تاریکى دل و کورى باطن از هدایت ایشان محروم اند. و هدف از بیرون آوردن دابّه اعلام پایان پذیرى سودمندى ایمان است. پیداست این ویژگىها مربوط به دنیا و پیش از فروریختن نظام هستى مىباشد.
ج) در آیات بعدى از نفخ صور که سرآغاز قیامت است سخن به میان آمده است. ترتیب منطقى اقتضاء مىکند که خروج دابة الارض پیش از آغاز قیامت اتفاق افتد.
۲ـ در روایات فراوانى خروج دابة الارض به عنوان یکى از نشانههاى مسلّم آخر الزمان معرفى شده است .
دابة الارض در روایات
در پاره¬ایى از روایات چنین آمده است: هنگامى که عیسى علیه السلام به همراه مسلمانان مشغول طواف به دور کعبه است، زمین زیر پاى آنها لرزیده و صفا را مىشکافد و در آغاز سر دابّه که داراى کرک و مو است و سپس تمام بدن از صفا خارج مىشود نه کسى را یاراى گرفتن آن است و نه گریز از آن. به همراه دابّه انگشتر سلیمان و عصاى موسىعلیه السلام است. مردم از ترس آن به مسجد الحرام پناه مىبرند اما او متعرض کسى نمىشود، با هر ملیتى به زبان خودشان صحبت مىکند و به حقانیت اسلام و بطلان سایر ادیان گواهى مىدهد، دابّه عصاى خود را روى پیشانى سلمان مىگذارد و چهره مؤمن بسان ستارهاى درخشان روشن مىگردد و بین چشمانش مىنویسد این مؤمن است، و با انگشتر سلیمان بر پیشانى کافر مىگذارد نقطه ایى تاریک و سیاه ظاهر شده روى آن مىنویسد این کافر است، و بدین ترتیب صف مؤمنان حقیقى از کافران را جدا مىسازد .
ماهیت دابّة الارض
در عموم روایات اهل سنت دابه حیوانى عجیب الخلقه داراى چهار پا، سرى همچون سر گاو، چشمى همچون چشم خوک و گوشى بسان گوش فیل ترسیم شده است .
و برخى از مفسران با استناد به اطلاق دابه بر حیوان و نیز دلالت سخن گفتن حیوان بر معجزه، حیوانى بودن دابّه را ترجیح دادهاند ، اما افزون بر مواردى اندک در روایات اهل سنت در تمام روایات و تفاسیرشیعه دابّه به انسان و شخص حضرت امیر علیه السلام تفسیر شده است. در تفسیر قرطبى آمده که ماوردى از محمد بن کعب روایت مىکند که از علی علیه السلام سؤال شد دابه چیست؟ علی علیه السلام فرمود: «اما واللَّه ما لها ذنب و ان لها لحیة. سوگند به خدا دابه داراى دم نیست بلکه داراى محاسن است.» ماوردى مىگوید: این کلام اشاره دارد که دابّه انسان است هر چند بدان تصریح نشده است.
قرطبى مىگوید: برخى از مفسران متأخر مقصود از دابه را انسان متکلمى دانستهاند که با اهل بدعت و کفر به مناظره مىپردازد .
در روایتى آمده است پیامبر صلى الله علیه وآله علی علیه السلام را در حالى که روى شن دراز کشیده بود بیدار کرد فرمود: یا دابة الارض آنگاه خطاب به اصحاب فرمود: این نام مخصوص علی علیه السلام است .
اصبغ بن نباته مىگوید نزد امیر مؤمنان رفتم در حالى که مشغول خوردن نان، سرکه و روغن بود پرسیدم مقصود از دابّه چیست؟ فرمود: او دابه¬اى است که نان، سرکه و روغن مىخورد . بنابراین خروج دابة الارض که احتمال دارد ناظر به على علیه السلام باشد، از مسلمات است.
۸ ـ رجعت
و یوم نحشر من کل امة فوجاً ممن یکذّب بایاتنا فهم یوزعون
این آیه از حشر گروهى از تکذیب¬کنندگان از میان هر امت خبر مىدهد و به سه دلیل مقصود از آن حشر در قیامت نیست:
الف) حشر در قیامت همگانى است و هیچ کس از آن مستثنا نیست . در حالى که طبق مفاد این آیه تنها گروهى خاص از هر امت محشور مى شوند .
ب) این آیه پس از آیه «دابة الارض» آمده که نشانگر وقوع چنین حشرى همزمان یا پس از خروج دابة الارض است. و از آنجا که خروج دابة الارض از رخدادهاى آخرالزمان و پیش از قیامت است، مىتوان نتیجه گرفت که این حشر پیش از قیامت اتفاق مىافتد.
ج) در چند آیه پس از آن از دمیدن در صور سخن به میان آمده است، نظم منطقى ایجاب مىکند که این آیه ناظر به حوادث پیش از قیامت است .
براساس روایات اهل بیت علیهم السلام در آخر الزمان و پس از استقرار حکومت مهدى علیه السلام خداوند گروهى از مؤمنان صالح و جمعى از کافران و جنایت پیشگان تاریخ را زنده مىکند تا با کیفر کافران و ستمکاران بدست صالحان ضمن انتقام از آنان دل مؤمنان را شادمان سازد.
رجعت از عقاید اختصاصى شیعه است و متکلمان شیعه ضمن تأکید بر امکان رجعت و وقوع آن در برخى از اقوام پیشین نظیر زنده شدن اصحاب کهف پس از گذشت سالیان متمادى، رجعت گروهى از بنى اسرائیل پس از مرگ در کوه طور و… و با استناد به آیه مزبور و روایات اهل بیت علیهم السلام وقوع آن را در آخر الزمان حتمى مىدانند، در عین حال معتقدند رجعت جزء اصول عقاید شیعه نیست و انکار آن خدشه¬ایى به عقیده نمى رساند -----------------------
http://14masomin.blogfa.com/post-785.aspx
------------------------